جدول جو
جدول جو

معنی چنگ ارم - جستجوی لغت در جدول جو

چنگ ارم(چَ گِ اِ رَ)
ارم نام شخصی است که ساز چنگ را وضع کرده است. (برهان). و او را آرام و رامی و رامتین نیز گویند. (جهانگیری) (آنندراج) :
دردل او تاب مهر در لب او آب لطف
باغ ارم بر رخان چنگ ارم بر کنار.
فخرالدین مبارکشاه.
رجوع به ارم شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از چنگار
تصویر چنگار
نوعی بیماری که ورم و زخم آن شبیه پای خرچنگ است، در علم زیست شناسی خرچنگ
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از چنگ مریم
تصویر چنگ مریم
گیاهی تزیینی و خوش بو با ساقۀ کوتاه و گل های سرخ یا کبود و کمی سرازیر که ریشۀ آن مصرف دارویی دارد، گل نگونسار، پنجۀ مریم، گل سرنگون، سیکلامن، بخور مریم
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از چنگ مریم
تصویر چنگ مریم
در علم زیست شناسی گل، گل نگون سار، برای مثال برست از چنگ مریم شاه عالم / چنانک آبستنان از «چنگ مریم» (نظامی۲ - ۲۳۶)
فرهنگ فارسی عمید
(تَ شَ)
که کسی تنگ دارد. مقابل کس فراخ. رجوع به تنگ و دیگر ترکیبهای آن شود
لغت نامه دهخدا
(چَ)
همانند چنگ. کوژ. خمیده:
چنگی کو در نوازد بیست و چار
چون نیابد گوش، گردد چنگ وار.
مولوی
لغت نامه دهخدا
(تَ اِ رَ)
دهی از دهستان بوشگان است که در بخش خورموج شهرستان بوشهر واقع است و 1028 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
لغت نامه دهخدا
(تَ کَ رَ)
دهی از دهستان رونیز جنگل است که در بخش حومه شهرستان فسا واقع است و 403 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
لغت نامه دهخدا
(چَ)
خرچنگ را نامند و بتازی سرطان گویند. (جهانگیری) (برهان) (آنندراج). پنج پایه. پنج پایک
لغت نامه دهخدا
(چَ سُ)
دهی است ازبخش میان کنگی شهرستان زابل، واقع در نوزده هزارگزی شمال باختری ده دوست محمد، نزدیک مرز افغانستان. ناحیه ای است واقع در جلگه گرم و معتدل. صد تن سکنه دارد. فارسی و بلوچی زبانند. از رود خانه هیرمند مشروب میشود. محصولاتش غلات است. اهالی بکشاورزی گذران میکنند. راهش مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
(چَ گِ مُ)
چنگال مرغ، زین پوش. (اشتینگاس ص 401) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(چَ گِ مَ یَ)
گیاهی باشد مانند پنج انگشت و چون زنی دشوار زاید آن را در آب گذارند همین که آن گیاه از هم واشد آن زن را نیز وضع حمل میشود. (برهان) (آنندراج). گیاهی باشد مانند پنج انگشت بسته که عوام چون زنی دشوار زاید آن را در آب نهند همینکه واشد گویند آن زن خواهدزایید. (ناظم الاطباء). و رجوع به پنجۀ مریم شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از چنگار
تصویر چنگار
خرچنگ
فرهنگ لغت هوشیار
گیاهی است پنچ انگشت پنچه مریم بخور مریم. توضیح قدما معتقد بودند چون زنی دشوار زاید آنرا در آب گذارند همینکه آن گیاه از هم وا شد آن زن وضع حمل کند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چنگار
تصویر چنگار
((چَ))
خرچنگ، جانوری است دوزیست با چنگال های بلند که به یک پهلو حرکت می کند، یکی از صورت های فلکی منطقه البروج، چهارمین برج از بروج دوازده گانه که خورشید تیرماه در این برج دیده می شود
فرهنگ فارسی معین
تصویری از چنگار
تصویر چنگار
سرطان
فرهنگ واژه فارسی سره
خرچنگ، سرطان
فرهنگ واژه مترادف متضاد
گیاهی است که ریشه های پنجه مانند دارددر گذشته براساس سنت
فرهنگ گویش مازندرانی
نوعی برنج
فرهنگ گویش مازندرانی
میخ چوبی که بر زمین فرو کنند
فرهنگ گویش مازندرانی